-
نفس کشیدن سخته!
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 20:49
نفس کشیدن سخته تورو ندیدن سخته تو پیچ و تاب عاشقی به تو رسیدن سخته منو به غمم سپردی همه آرزومو بردی همه جا اسمتو بردم یبار اسممو نبردی واسه شب زمستون همه هیزمو سوزوندی واسه پنجره کوه توی خونمون نموندی نفس کشیدن سخته تورو ندیدن سخته تو پیچ و تاب عاشقی به تو رسیدن سخته یه وقت بده به چشمات نگاه کنه به چشمم شاید که برق...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 13:54
تو کی هستی؟!؟
-
خداحافظی
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 19:19
خیلی دلم میخواست منم حرفای دلم رو میزدم ولی نزدن حرفها و نگهداشتنشون تو دل وقتی قراره هیچ تاثیری نداشته باشه ،بهتر و قشنگتره. رابطه ای که بخواد تموم بشه میشه دیگه تلاش تو برای نگه داشتنش مثل دست وپا زدن توی باتلاق می مونه . برای شروع باید از همه چیزهایی که تورو به اون رابطه وابسته می کنه دل بکنی. این وبلاگ یکی از...
-
تصمیم
جمعه 17 مهرماه سال 1388 19:40
چرا من باید بشینم تا کس دیگه ای برام تصمیم بگیره آیا؟ زندگی من ماله منه نه کس دیگه! همونطوری که تمام سختیهاش ماله خودم بوده و همدمی نداشتم خوشیها و سایر چیزاش هم می خوام ماله خودم باشه .یعنی باید باشه! آره می خوام خودم تصمیم گیرنده باشم. خستگی می دونی یعنی چی؟؟؟
-
بابا دمت گرم!
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 23:47
به طور کلی آفریده شدی برای ضد حال زدن به من دیگه. لابد اگه الان ده انگشتمو تو عسل بکنم و بزارم دهنت ؛فکر میکنی مخصوصا خواستم با این کار دچار مرض قند بکنمت! با حالیا
-
وقتی...
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 18:46
وقتی ارزش تمام کارها و محبتهایی که با جون و دل انجام دادی میره زیر سوال... وقتی بعد از سالها هنوز شناخته نشدی... وقتی بعد از گذشت این همه سال به خاطر انجام یکی از مثلا محبتهای زیر سوال رفته شده ات تازه طرفت به فکر میوفته که نکنه اشتباه کرده... وقتی بارها می شنوی که تو باید به زندگیت برسی... وقتی بعد از دیدنه کلی...
-
امروز که محتاج توام...
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 14:30
جالبه همیشه در شرایطی سختی که بهت احتیاج دارم جات خالیه ونیستی! حتما اینم رسم روزگاره!!!
-
کاش
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 00:06
کاش میدونستی بهترین روزهای زندگیم روزهایی هستش که میخوام تورو ببینم. کاش میدونستی بهترین لحظه هام لحظه های در کنار تو بودنه. کاش میدونستی اشکهایی که برای تو ریخته میشه اونقدر برام مقدسه که بر عکس تصور تو برام ازار دهنده نیست و باعث میشه بیشتر به عشقم ایمان بیارم و بنازم بهش. کاش میدونستی اونقدر برام عزیزی که هنوز دوست...
-
سکوت
جمعه 23 شهریورماه سال 1386 18:57
سکوت! عشق ... سکوت! گاهی فریاد زدن هم بد نیست.
-
خوش گذشت
شنبه 3 شهریورماه سال 1386 21:54
دو شب گذشته قشنگترین شبهای زندگیم بودند.همه چیز خیلی عالی و رمانتیک بود. شمع های قشنگ،گردنبند بسیار زیبا،تلاش برای بدست اوردن ۵تا تخم مرغ شانسی،فسنجون خوشمزه،ته دیگ عالی،در شیشه،املت بسیار لذیذ، قوانین باحال ،اهنگهای فوق العاده و... از همه مهمتر یک ادم مهربون و تجربه و تکرار مجدد حس و زندگی سابق تا قبل از شش ماه پیش...
-
چقدر سخته
شنبه 27 مردادماه سال 1386 02:18
چقدر سخته وقتی یکی رو دوست داشته باشی و او هم دوستت داشته باشه و با وجود این باز هم همدیگرو نخواین. چقدر سخته عاشق باشی و عاشق باشه ولی وجودت براش ازار دهنده باشه. چقدر سخته بی هم و با هم باشید.و بازهم بی هم باشید. چقدر سخته که هیچ کدومتون نتونید حرفای دلتون رو به هم بزنید. چقدر سخته بدون اون زندگی برات سخت باشه و لی...
-
هست
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 01:28
هست،انچه هست.
-
سردر گم
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 17:34
یکروز بهترینم یکروز بدترین یک روز دوست داشتنیم یک روز غیر قابل تحمل یکروز نبودنم سخته یکروز بودنم سخته یکروز خیلی تغییر کردم یکروز همونی که بودم هستم بالاخره من کدومیکی از اینا هستم؟ ایا واقعا من این قدر متغیرم یا اینکه...؟ چی کار باید بکنم که تا حالا نکردم؟ ایا جدی جدی باید بی خیال همه چیز بشم و برم و یا اینکه به...
-
تولد
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 23:39
امشب شب تولد،عزیزم هستش.از دوروز پیش تاحالا یجورایی حالم خرابه.همش این حس رو داشتم که چرا شب تولدش نباید در کنارش باشم و در برنامه امشبش حضور داشته باشم.دلم میخواست میتونستم خودم براش مهمونی میگرفتم و شادش میکردم ولی این امکان پذیر نبود.از صبح تو خیابونا بودم تا ببینم چه جوری میتونم خوشحالش کنم.قرار بود فردا شب بریم...
-
اخرین دیدار
جمعه 22 تیرماه سال 1386 20:30
ما از هم امروز کامل جدا میشیم .این اخرین دیداره.... گذر زمان ظاهرا ادمارو بی اهمیت میکنه در حدی که حتی اخرین دیدار هم ارزش یک خداحافظی ساده رو نداشت...
-
امشب
جمعه 15 تیرماه سال 1386 02:14
همیشه عدد۳رو دوست داشتم.و احساسم بهش این بود که که عدد شانسمه. ولی امشب در سه سال و سومین ماه اشناییمون از عدد ۳ بیزار شدم.امشب تمام امیدام ازم گرفته شد.حتی امشب از به صدا در اومدن زنگ موبایل هم بیزار شدم.من امشب حتی از خودم و رفتارهام و دوست داشتنم هم بیزار شدم.دوست داشتنی که ازار میداده و میده .هیچ وقت به اندازه...
-
اخرین تلاش
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 01:55
دلم برای عشق و احساسی که بینمون بود میسوخت. دلم برای خودم و خودت میسوخت. اخرین تلاش رو هم کردم. اخرین در خواست اخرین ایمیل اخرین تلفن اخرین اس ام اس و اخرین دیدار... ازت خواستم برگردی گفتم بزار یکبار دیگه به خودمون فرصت بدیم هردومون عوض شدیم هردومون قدر لحظه های با هم بودن رو دونستیم هردومون متوجه اشتباهاتمون شدیم...
-
تاسف
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 01:16
دیشب مادر یکی از دوستان فوت کرد وما رفته بودیم منزلشون.راستش اشنایی با متوفی نداشتم.موقع برگشت رفتیم که با شوهر مرحومه که یک اقای حدودا ۷۵،۸۰ ساله بودخداحافظی کنیم.طفلکی خیلی داغون بود.همه میگفتند مثل دو کبوتر عاشق بودند باهم. پیر مرد بیچاره داشت دق میکرد شعر میخوند برای از دست رفتش و به همه میگفت لطف کردین که اومدین...
-
یاد گرفتم
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 23:15
امشب ۴ماه که ما دیگه ما نیستیم.به زندگی جدیدم عادت کردم.ولی ذره ای از عشق و احساسم کم نشده.توی این مدت خیلی اعتقاداتم تغییر کرد خیلیهاش زیر سوال رفت، خیلیهاش بهتر شد و خیلیها بدتر.شاید خیلی ها بگند ۴ماه که زمان زیادی واسه تغییر نیست.ولی برای منی که ۴ما نشستم و فقط فکر کردم و از واقعیتها فرار نکردم و سرم رو برای...
-
دیدار تلخ
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 02:37
به زمین میزنی و میشکنی عاقبت شیشه امیدی را سخت مغروری و میسازی سرد در دلی،اتش جاویدی را دیدمت،وای چه دیداری،وای این چه دیدار دلازاری بود بیگمان برده ای از یاد ان عهد که مرا با تو سرو کاری بود دیدمت،وای چه دیداری وای نه نگاهی ،نه لب پر نوشی نه شرار نفس پر هوسی نه فشار بدن و اغوشی این چه عشقیست که در دل دارم من ازین عشق...
-
تهمت
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 02:27
تهمت داره عذابم میده.دلم خیلی گرفته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 01:35
توی چشمام نگاه کن نگو دوستم نداری نگو دیگه پیش تو ندارم اعتباری برای اخرین بار اسم مو صدا کن بشین وقبل رفتن گریه هامو نگاه کن دونه دونه اشکام روی گونه هامه همه غم دنیا روی شونه هامه تمام زندگیمونو به پای عشقمون دادیم نفهمیدیم چطوری به دام هم افتادیم بین منو تو امروز فاصله ها یک دنیاست نرو که عاشقیمون قشنگترین اشتباست
-
تغییر
شنبه 19 خردادماه سال 1386 01:17
همیشه با کارها و رفتارهای عجولانم دیدگاه ادمارو راجع به خودم خراب میکنم. .شاید میخواستم خودم رو همون ادم شاد نشون بدم. خیلی بد که ادمای دوروبرم منو نمیشناسند.این ضعف منه که خودم رو جور دیگه نشون میدم. من خیلی عوض شدم.دیدگاهام عوض شده ولی۳تا چیزم عوض نشده و حالا حالا ها نمیشه و اونم اینه که نمیتونم فیلم بازی کنمو از...
-
بارون
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 18:08
بارون رو دوست دارم هنوز...
-
جدایی!!
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 18:12
این چند روز با هر کی حرف زدم قاطی بود.انگار همه یجورایی تو کار همند!همه از جدایی دم میزنند . وقتی خبر جدایی ادما رو میشنوم دلم میگیره.بغضم میگیره.یاد روزای اول خودم میوفتم... یکی باید بیاد منو نصیحت کنه ، ببین وضع چه جوریه که من اونارو نصیحت میکنم.مسخرست . چرا همه درگیرند،یعنی همه دوست داشتنها الکیند؟بزرگترهای ما چه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 01:45
تو نمی دونی من چی کشیدم وقتی که گفتی تو را نمی خوام باور ندارم که دیگه نیستی، حالا تو رفتی من اینجا تنهام یه شوخی بودو یه قصه تلخ وقتی که گفتی تو را نمی خوام خیال می کردم می خوای بترسم شاید هنوزم باور نکردم چشمای گریون، دستای خسته، دوری چشمات منو شکسته رنگ اون چشات، چشای سیات زنجیر دلت دستامو بسته شاید یه حسود چشممون...
-
لحظه های بعد از جدایی
جمعه 4 خردادماه سال 1386 18:19
دقیقا ۳ماه گذشت.خیلی سخت گذشت ولی گذشت.از این به بعد هم میگذره. یکی دو هفته اول عین یک شوخی بود.نیمه اول فروردین خیلی سخت و غیر قابل تحمل بود. تلاشم رو کردم که دوباره شروع کنیم .کنار گذاشته شده بودم.نیمه دوم همراه با خشم و کینه سپری شد.ولی اردیبهشت که زمان بیشتری گذشته بود و از حالت احساسی در اومده بودم از خیلی نظرها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1386 19:43
خوشبختی تاس خوب اوردن نیست تاس بد رو خوب بازی کردن است.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 02:37
این اسمونم با ما شوخیش گرفته!!! بابا یا یکهویی حسابی ببار و تمومش کن.یا دست از سر کجل ما وردارو ب خیال ما شو.
-
محتاج خدا
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 02:13
خدایا خیلی بهت محتاجم کمکم کن. خدایا جز تو هیچ کی نمی تونه کمکم کنه عاجزانه ازت می خوام که کمکم کنی خدایا خیلی داغونم.احساس تنهایی عمیق داره از پا درم میاره. خدایا تو کار دنیا موندم...چرا باید... خدایا حالم رو تو این مدت خیلی گرفتی ولی بازم تا اخر عمرم سپاسگزارتم بابت زندگیم خدایا دل منو خیلی کوچولو افریدی بیشتر از...