-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1386 02:48
منشا ارامش ذهن تمرکز بر موهباتی است که از انها بهره مند شده ایم و نه انچه نصیبمان نگشته است.زندگی را ببزیرید تا ببینید که چگونه هر چیز ان در خدمت شماست . اگر واقعا به دنبال ارامش ذهن هستید باید حس سباسگزاری داشته باشید. درهولناکترین شرایط هم میتوان گذشت را جایگزین خشم و نفرت ساخت برای بیشبرد یک رابطه دوراه وجود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 17:34
سال پیش که از نظر عصبی تو وضعیت بدی بودم یک دوستی بهم پیشنهاد داد کتاب اخرین راز شاد زیستن رو بخونم.منم که عاشق کتاب رفتم و سریع گرفتم و شروع کردم به خوندن.نمی دونم چرا اصلا خوشم نیومد.شایدم نمی خواستم دقیق بخونمش. تا اینکه چند روز پیش دوباره یک جورایی دلم خواست که دوباره بخونمش وخوندم.اینبار خیلی خوشم اومدو به نظرم...
-
بی خیال
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 11:27
جالبه همه بهم میگن اون بیخیال شد،تو هم بی خیال شو! از دوست گرفته تا غریبه. ولی هیچ کس بهم نمی گه چرا باید بی خیال شم؟ چه جوری باید بیخیال شم؟ پس فرق من با اون درچیه؟اگه منم این کارو بکنم که میشم مثل اون. اصلا چیو باید بی خیال شم؟ عشق رو؟ خاطرات رو؟ ۳سال زندگی رو؟ روزهای قشنگ رو؟ نا مهربونی ها رو؟ بر خوردهای خود...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 21:54
گفتم شاید ندیدنت ،از خاطرت دورم کنه دیدم ندیدنت فقط،می تونه که کورم کنه گفتم صداتو نشنوم،شاید که از یادم بری دیدم تو گوشام جز صدات،نیستش صدای دیگری ندیدن و نشنیدنت،عشقت رو از دلم نبرد فقط دونستم بی تو دل ،پرپر شد.گم شد و مرد بعد از تو باغ لحظه هام،حتی یک غنچه گل نداد همش میگفتم با خودم،نکنه بمیرم و نیاد امروزا محتاج...
-
خسته
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 18:37
خسته ام به خدا. دلم پره از حسهای بد. احساس خفگی میکنم. دلم میخواد داد بزنم. حرفام رو بگم و خودم رو خالی کنم. یک دنیا حرف دارم ولی نمی دونم به کی باید بگم. به کی بگم که بفهمه و درکم کنه.؟ اصلا کیو باید سرزنش کنم؟ خودم رو یا کس دیگرو؟یا شایدم هیچ کس رو! اصلا چرا اینقدر اصرار میکنم تو بعضی از چیزا؟ که چی بشه ؟که چی رو...
-
عشق
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 03:42
راست میگفت. اذیتش میکردم. بهم توجه نمیکرد. ولی دوست نداشتم که اذیتش کنم. عاشقش بودم. عاشقش هستم. شاید از عشق زیاد ازارش میدادم. نباید دیگه اذیتش کنم. هنوز عاشقانه می برستمش. باید عشقم رو بهش ثابت کنم. واسه همین باهات همکاری میکنم تا تو ... توئی که همه عشقمی ارامش داشته باشی. ...
-
دوباره
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 01:03
چند وقتی بود که میخواستم این وبلاگ رو به طور کامل ببندم و اونو با همه خاطراتش فراموش کنم برای همین چند روز همه مطالب قبلیم رو پاک کردم.بعد به این نتیجه رسیدم که درسته شروع این وبلاگ همزمان با شروع دوباره یک رابطه تمام شده بعد از ۴۳ روز بود ،ولی این دلیل نمیشه که تمام شدن و بستنش هم هم زمان با اتمام همون رابطه باشه.این...
-
بارون
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 23:27
عجب بارون فوق العاده ای
-
خاطره فراموش شده
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1386 00:58
۱۲ فروردین سال۸۳ هم مثل امسال بارون میومد.همه دور هم جمع بودیم.کلی قلیون کشیدیم خندیدیم. از گذشته مون صحبت کردیم.همدیگرو اروم کردیم. زیر بارون دور حوض هتل ارم خیس خیس شده بودیم .اگه میچلوندنمون یک تشت اب جمع میشد.هیچی حالیمون نبود.یک دونه فردینم داشتیم. رفتیم خونه یکی از دوستان.این ساعتها روی بالکن بودیم.همه خوابالو...
-
یاد
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1386 02:12
سه سال پیش این ساعتها با دوستان جمع بودیم خونه ما.کلی حال کردیم.خندیدیم.بازی کردیم.همه شاد بودند و شیطون .اهنگ گوش کردیم.شد خزان گلشن اشنائی... اما حالا هیچ کدوم ازاون دوستها وجود ندارند.دوستیهامون شد دشمنی.دیگه خبری از شادی و شیطنت نیست.احساس میکنم سالهای زیادی ازاون زمانها میگذره.پیر شدم.دیگه اون روحیه رو ندارم.دلم...
-
تنهائی و تصمیم
جمعه 3 فروردینماه سال 1386 02:36
امشب چهارمین شب تنهائی من و میشل هستش.قبلنا از تنهائی گریزون بودم.اما این دفعه نه.۲روز اول خیلی کلافه بودم ولی ۲روز بعد نه.خیلی نشستم فکر کردم.از ساعت ۱۲ظهر تا ۶ صبح که تازه میخوابیدم وقت فکر کردن داشتم.خیلی مسائل رو تونستم برای خودم حل کنم. خوبیه تنهایی اینه که میتونی بشینی درست بدون هیچ فکر اضافی و دغدغه ای به مسائل...
-
عیدی
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1386 00:14
دیشب بهترین عیدیم رو قبل از تحویل سال گرفتم!
-
عید
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 00:25
چند ساعتی تا پایان سال ۸۵ نمونده.نمی دونم چه حسی دارم.اصلا انگار حسی ندارم نه خوشحالم نه ناراحت! امروز کلی خودم رو خجالت دادم و یک عالمه گل و ۳تا ماهی خریدم .یک دوستی دیشب بهم گفت برای خودش سعی میکنه که شاد باشه تا سال خوبی شروع کنه.منم امروز کلی به فکر افتادم و از صبح زود تا همین چند دقیقه پیش داشتم کار میکردم. نمی...
-
موش و ازگیل
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 14:15
یکی بود یکی نبود تو روزگارای قدیم،موشی بود.ازگیلی بود. یکسالی عید در یک شب قشنگ زیر بارون ،موش ما ،ازگیل ما هم دیگرو پیدا کردندو شدند ادمای قصه ما. ماه ها گذشت موش و ازگیل توی سختی و شادی در کنار هم بودند.ازگیل کوچولو طفلکی عاشق شده بود.دیگه چشاش هیچ چیز رو نمی دید جز موش تپل رو که فکر می کرد فقط مال اونه.زندگیش فقط...
-
برای خودم بخاطر تو
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 00:24
وقت با ارزشم رو بجای اینکه صرف تو کنم صرف خودم می کنم تا بهترین موجود دنیا را که میتونم، از خودم بسازم و اون موقع خودم رو بهت تقدیم میکنم اگه لیاقتش رو داشته باشی بدستم میاری و اگر نه... دوست دارم بغلت کنم و خوب به خاطر بسپارم چه کسی رو از دست دادم... و چه کسی من رو از دست داده. من از تو شادترم(مهدی طبا طبایی)
-
ارامش
جمعه 18 اسفندماه سال 1385 20:03
من دنبال ارامش بودم خوب راستش بالغ شده بودم وقتی بهت رجوع کردم ناز کردی و خودت رو ازم گرفتی عجیبه! چرا حرف نمی زنی؟چرا فرار می کنی؟ چرا اخم می کنی؟چرا؟؟؟حداقل بهم توضیح بده کجا میری؟؟؟ با این کارت ارامشم رو از من گرفتی وهر بار بیشتر ناراحتم کردی. با خودم گفتم من بزرگ شدم و دنبال ارامش می گردم و رفتار تو خداحافظ من فقط...
-
لبخند
جمعه 18 اسفندماه سال 1385 02:50
وقتی حرف میزنی بهت نگاه میکنم به ابروهات دقت می کنم،جون معتقدم با نگاه به ابروات می تونم احساست رو درک کنم. به چشمات دقت می کنم ،چون معتقدم قدرت زندگی رو تو اونها می بینم. برای شناخت تو هزاران معیار دارم. کافیه فقط لبخند بزنی تا تمام معیارهایم رو فراموش کنم ومحو زیباییت بشم. مدت زیادی بود که لج میکردی ووقتی که بهت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 23:11
روزهای تکراری و خسته کنندهای رو دارم میگذرونم. تعطیلات نزدیکه و من اصلا خوشحال نیستم. خوب که چی بشه ؟که چیکار کنیم؟ دلم میخواد برم یکجای دور دور .نمیدونم کجا؟فقط برم. ناشکری نمیکنم .خدارو شکر ،چشم بد دور باشه زندگیه خوبی دارم. از دیگران هم گله و شکایتی ندارم اصلا. از خودم ناراحتم که باعث این یکنواختی و رخوتم.بی تفاوت...
-
میگن:
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 23:39
کار نشد نداره میگن :همه چیز دست خود ادمه.اگه کسی بخواد کاری رو هر چه قدر ظاهرا سخت و یا غیر ممکن، انجام بده با یکم اراده می تونه انجام بده. میگن :اگه یکی رو واقعا بخوای ،بخاطرش سختیها رو تحمل میکنی و همه تلاشت رو میکنی تا بدستش بیاری. میگن:اگه بخوای میتونی با یکم زحمت کسی رو که عاشقشی خوشبخت کنی حتی اگه غیر قابل تصور...
-
خدایا...
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 14:33
خدایا کمکم کن که : نه دیگه هیچوقت عاشق شم وبه کسی دل ببندم که ... ونه دل کسی رو بشکونم چونکه حس بددلشکستگی رو با تمام وجودم لمس کردم. به خودم بیام و هرچه زودتر مسیر جدید زندگیم رو پیدا کنم وبه راحتی توش قدم بزارم. بتونم بدیهارو از دلم بیرون کنم و فقط خاطرات خوش رو توی ذهنم نگه دارم. خودم باشم و مثل بعضیها نشم و برای...
-
ارامش
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 23:42
آرامش آرامش آرامش تظاهر یا واقعیت؟؟؟ بهونه ؟ خوشی یا تنوع ؟ یا واقعا نیاز به ارامش؟؟؟ اصلا ایا واقعا عشق؟!؟! من با تو خوشترم ولی ارامش جالبه!!! ارام باشی و همیشه خوش.
-
عشق و دیوانگی
جمعه 19 خردادماه سال 1385 22:57
.مطلبی جایی خوندم که به نظرم خیلی زیبا امد. عشق و دیوانگی درزمانهای بسیار قدیم ،وقتی هنوز پای بشری به زمین نرسیده بود،فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شدند.خسته تروکسل تر از همیشه،ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید یک بازی کنیم.مثلا قایم باشک.همه از این پشنهاد شاد شدند.ناگهان دیوانگی فریاد زد:من چشم می گذارم.از انجا که هیچ...
-
عشق یا جنون؟؟؟
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 00:32
نمیدونم من مشکل دارم و مریضم و یا اینکه طبیعیه حالم و همه اینجورین؟!مشکلم اینه که من اقا موشه رو خیلی زیاد و به طرز عجیبی دوست دارم.به طوری که صبحها بیدار میشم ،موقع نهار و شام،سر کار،زمان خریدو هر جا که بگید. اون جلوی چشممه.مد تی هستش که همش د چار شک میشم و همش فکر میکنم الان یک چیزی باعث جدا ییمون میشه.اگه گوشی رو...
-
پشتگرمی
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 22:35
پنجشنبه با جمعی از دوستان رفتیم شمال.خیلی حال کردیم.ویلای خیلی خیلی خوشگل و تمیز.هوای خوب،منقل و کباب،،.به نوعی خیلی باحال بود واقعا نیاز به یک مسافرت داشتم. پریشب واسه اولین بار احساس کردم اقا موشه کلی پشتمه و کلی حال کردم.خودش میگه من از تو طرفداری نکردم،و فقط طرفدار حقیقتم.ولی من با همینشم حال کردم کلی.اخه خیلی وقت...
-
گله
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 19:22
این وبلاگ همش شده ناله.ولی بازهم مطابق معمول دلم گرفته.چیکار میشه کرد دیگه.هرکسی خودش باید به خودش ارزش بده تا دیگران هم این کاررو بکنند و براش ارزش قائل باشن.وگرنه میشه حکایت تو. خیلی زور داره که دوست پسر ت بعد از دوسال ،بهت اعتماد نداشته باشه و حرفها و اراجیف و دروغهای همه رو باور کنه .حرف همه رو بفهمه و قبول کنه و...
-
ایام خوش
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 00:31
تعطیلات هم به خوبی تموم شد.خیلی خوش گذشت.غذاهای خوشمزه،دوستای جدید باحال،مهمونی های پی در پی،سوغاتی های خوشمزه،....و از همه مهمتر اقا موشه بامزه.وای بازی حکم رو یادم رفت گرچه بهتره که یادم بره چون واقعا ادم رو دچاره احساس ترد شدگی میکرد لحظه سال تحویل تنها بودم امیدوارم تا اخره سال تنها نباشم.گرچه اون تنهایی هم برای...
-
ارزش
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 16:15
دلم خیلی بیشتر از اون چیزی که بشه فکر کرد گرفته .منم مثل همه ادما از یکسری کارها و رفتارها ناراحت میشم.اگه به روم نیارم که کسی متوجه نمیشه که کارش ناراحتم کرده.اگه اعتراض کنم ،بهم میگه اه چقدر غر میزنی و گیر میدی.خستم کردی. اگه اخم کنم و قیافه بگیرم،بدتر از من میره تو قیافه!!!واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم؟حرفم رو چه...
-
یک مشکل،یک پشنهاد
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 00:51
س لام خیلی وقت که ننوشتم. این یکماه میشه گفت خوب بود.خداروشکر بزنم به تخته،گوش شیطون کر روابط حسنه تر از گذشته بوده.البته تا کی اینجوری باشه خدا میدونه !ا اخه میدونید چیه اقا موشه ارومتر شده.البته معتقد که من بد شدم و شدیدا شکاک شدم.راست میگه ها ولی شاید منم حق داشته باشم و هر کس دیگه هم جای من بود ،با شرایط جدید اقا...
-
چه خونه ای!!!
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 18:31
عجب خرج خونه وخرید اسباب اثاثیه زیاده!!!!بیچاره اونایی که چندتا دختر دارن. الان کلی اطلاعات راجع به قیمت و بهترین جاهای خرید کلیه وسایل خونه دارم.خواستین میتونم براتون جلسه راهنمایی و مشاوره بذارم.فقط هر چی خریدین،چونه یادتون نره. اقا موشه قصه ی من کاراش تموم شد و دبشب اولین شبی بود که تو خونه خودش خوابید.چه خونه ای...
-
خونه جدید
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 19:24
بالاخره بعد از کلی کلانجار رفتن با خودت برای مستقل شدن،تصمیمتو گرفتی ودیشب خونه رو پسندیدی و الان هم رفتی واسه تموم کردن کار. همه باهات قهرن وبهت زدحال زدن.هیچکس دوست نداره تو از پیشش بری.اخه تو محبوب قلبهایی امروز بارون اومد.زیر بارون رفتن و برای تو خرید کردنم حال خودشو داره ها.چه لوس ولی انگار میخواستم برای خونه...