ولنتاین!!!

موندم امسال ولنتاین برای خودم چی بگیرم که سورپرایز شم؟!:)

خوشبختم...

من خیلى خوشبختم ...

فقط دلم خیلى گرفته...

هر روز یک چیز تازه...

خسته شدم...

ولی با وجود این بازهم خوشبختم...

خدایا شکرت...

انتظار بارون...

مدتها بود انتظار این بارون رو میکشیدم...

به خاطر خودم...

بخاطر اون شمعی که قرار بود تو این هوا روشن بشه...

بخاطر حس خوب دوست داشتن...

به خاطر یاداوری روزی که مهربونی اون رو دور حوض هتل ارم دیدم،بارونی که باعث شدمحبتش تو دلم بشینه و بشه تنها چیزی که تو این دنیا میخواستم ...

بخاطر حس خواستن و خواسته شدن...

بخاطر بودن توی بغلی که با تمام وجود عاشق تک تک سلولهاش بودم،عاشق بوش، گرماش،چشاش، لباش،اداهاش حتی سوراخ دوم نافش...

بخاطر یاداوری خاطرات خوب سفر که تا کجا تو اب بودیم و خوش و مست و بیخیال همه دنیا...

 بخاطر اون...

بخاطر...

ولی به قول خودش حیف که همه چى وقتی اتفاق می افته که خیلی خیلی دیر شده...