بیخوابى

اینجا گیلاوند ساعت ٤ صبح و من زیر پتو بیخوابی زده به سرم و نشخوار خاطرات رو میکنم...

بچه ها هرکدوم خاطره ای از فضا و خل و چل بازی هاشونو تعریف کردند...

تمام مدت حال و هوای هالیکارناس و نور آبییش، خرگوشی که از تو کلاه در اومده بود و... تو سرم مرور میشد...

دلم یهو هواش رو میکنه...

همه چی هم برای من و هم برای اون خوبه فقط یه وقتهایی نمیدونم با حس دلتنگی چکار کنم...

داره کم کم خوابم میگیره.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد