یک مشکل،یک پشنهاد

 

سلام

خیلی وقت که ننوشتم. این یکماه میشه گفت خوب بود.خداروشکر بزنم به تخته،گوش شیطون کر روابط حسنه تر از گذشته بوده.البته تا کی اینجوری باشه خدا میدونه !ااخه میدونید چیه اقا موشه ارومتر شده.البته معتقد که من بد شدم و شدیدا شکاک شدم.راست میگه ها ولی شاید منم حق داشته باشم و هر کس دیگه هم جای من بود ،با شرایط جدید اقا موشه، دچاره این حالت میشد.شایدم من زیادی حساس شدم نمی دونم والا!!!!مشکل ماهم تقریبا فقط همین مساله گیرهای من بود که گرچه این خودش مشکل کوچیکی نیست

کلی دوستهای جدید پیدا کردیم.با دوستای قدیم  رفت وامد داشتیم،شمشک...

دیشب ماه گرد دوستیمون بود.بعد از مدتها رفتیم کافی شاپ موکا یعنی پاتوق همیشگی.اولش خیلی جفتمون خوش اخلاق بودیم ولی با مطرح شدن یکسری از مسائل از طرف من جفتمون چت زدیم

عید در راه و من همچنان سرگردان.چقدر زود گذشت انگار همین چند روز پیش بود که خونه پیوند و مریم سال نو تحویل شد.چقدر خوش گذشت.امسال سال پر بچه ای بوده.مانی کوچولو،ایشین خوشگله،دوقلوهای پسر در راه،میشل عزیزو...

نمیدونم چرا ولی خیلی راستشو بخواین تو مود نوشتن نیستم و نوشتم خیلی بی ربط شده.چون نمیدونم هم دقیقا چی میخوام بنویسم

راستی یک مشکلی برای یکی از دوستام پیش اومده که من نتونستم راه حلی براش پیدا کنم شاید شما دوستان خوبم بتونید پیشنهادی بدید.واما مشکل

بنظر شما اگه دونفر همدیگر رو خیلی دوست داشته باشن وعاشق هم باشن و جدایی براشون سخت باشه،در صورتی که دختراحساس کنه وقت ازدواجشه  و دوست  داشته باشه سر خونه و زندگی خودش باشه درحالی که پسر هیچ جوره از ازدواج خوشش نیاد و نخواد اینکاررو بکنه،این دونفر چیکار باید بکنند؟؟؟؟