تکرار

جمله هایی که شنیدم هی تو سرم تکرار میشه.نمیدونم باید خوشحال باشم بابتشون و یا تاسف بخورم؟!   

این رشته های نامرئی چیه که منو هنوز وصل نگه داشته؟؟؟  

با اینکه مدتهاست که دیگه ما بودنی وجود نداره ولی حس تنهایی امشب برام خیلی تحمل ناپذیر بود.

عجب قصه ی تلخی ست این قصه عادت و تکرار...  

خدا جون یک دنیا باهات حرف دارم و یک عالمه ازت سوال,بهم گوش میدی؟؟

 

 راستی اول اینو بهم بگو چی شد که اصلا ما,ما شدیم؟!؟ 

2...؟ 

3........؟ 

4..........؟؟ 

..............؟؟؟

دور ریختن خاطرات

جالبه،خاطراتی که از من به جا مونده, با جمع شدن عروسک و گذاشتن عکس دیگران روی عکسم توی قاب رو دیوار و دور ریختن گل های رز و سوختن hard و پاک شدن عکسها ،دونه دونه داره از بین و از یاد میره...

انتظار

از من انتظار نداشته باش بشینم و بشنوم و ببینم و تشویقت کنم و باز هم مثل همیشه باشم...

بارون

در حسرتم که چرا در روزهای با هم بودن زیر بارون قدم نمی زدیم  و لذت در کنار هم بودن تو این هوا رو از خودمون دریغ می کردیم... 

مگه جز این بود که با هم بودنمون زیر بارون شروع شد؟ 

هنوز هم بارون تو و خاطرات تو رو به یادم میاره...

چشم دل

حذف چیزی از زندگی همواره نشانه آن است که چیزی بهتر در راه است. 

من رها و اعتماد میکنم. 

 

                      چشم دل بگشا

چشم انتظار

امروز چشمام به در اتاق خشک شد. 

 

اما...

اراده

خدا جون این خواسته زیادیه که ازت دارم؟ 

من که دیگه فقط خواستم کمکم کنی و یکم اراده م قوی شه.  

ببین خیلی و قته بیخیال خیلی چیزا شدم.  

نمیخوام دیگه خودم رو کوچک  از اون چیزی که هستم ببینم و ببینند.

میخوام همون ازگیل ۷سال پیش باشم. 

همونی که...یادته؟؟؟ 

میخوام برگردم به شخصیت قبل و اوایل ازگیل شدنم.

همون آدمی که کوه اعتمادبه نفس و غرور و انرژی بود. 

همونی که همیشه برنامه واسه شاد بودن داشت و همیشه لذت میبرد از هر تفریحی. 

دلم نمیخواد بزارم راجع بهم قضاوت ناعادلانه شه و همه کارهام زیر سوال بره. 

نمیخوام بهم بگن تو از هیچ چیز لذت نبری.نمیخوام فراموش شه که چجوری بودم.

نمیخوام بزارم که عشق و علاقه، اراده م رو ازم بگیره.  

نمیخوام مثل اون برگ پاییزی که زیر پا له میشه و خش خش صداش واسه له کنندش بدون توجه به دوران سبز بودنش ،لذت بخشه باشم.   

 نباید گله کرد.اصلا چیزی نیست که بخواد گله ای به دنبال داشته باشه. 

فکر کردن به گذشته، مانند دویدن به دنبال باده...

همه خاطرات و چیزهای قشنگ  زمان خودش قشنگ بوده و الان دیگه توی یک پاکت کوچولو زیر یک میز کنار بقیه خاطرات داره خاک میخوره. 

نباید نشخوار خاطرات رو کرد.  

اگه میتونی دوباره از نو بسازش و اگر نه...

اگه تونستی از نو بسازیش و یا همیشه تازه باشی و تبدیل به خاطره خاک خورده نشی...

اگه تونستن جوری راجع بهت فکر کنن که بگن چه دورانی بود کاش بازم تکرار بشه  ... 

اون وقته که نشون میده موفق بودی وگرنه همون فراموش بشی و فراموش کنی بهترین کاره. 

داشتن یک اراده قوی برای فراموشی خوبیها و بدیهای گذشته بهترین چیزه.  

یجوره دیگه باید نگاه کرد. 

باید تغییر کرد.

این اون چیزیه که خدا جون من دنبالشم. 

من  موفق نبودم و نتونستم . پس اراده رو بهم بده و  قدرت تغییر.

 

 

کمکم کن...