خاطره

هرسال  از۱۰و۱۱ فروردین تا...، تمام خاطرات از جلوی چشمم رد میشه و همش برام زنده میشه. 

سالهای قبل واسم عادی تر بود و فقط به عنوان یک خاطره خوب بهش نگاه میکردم ولی امسال حالم خیلی بهم میریزه.نمی دونم چی شد اینجوری شد. 

هنوز برام لذت بخش ولی خوب یک چیزیش کمه.گاهی میگم  اون روز بارونی توی هتل ارم اگه نبود چه اتفاقی میوفتاد؟ 

همیشه سواله برام که مگه خدا از قبل از همه چیز آگاه نیست،پس چرا بعضی اتفاقهارو اصلا میزاره که اتفاق بیوفته. 

بازم ولی یادآوریش رو دوست دارم اما ...

خونه اچک... 

خونه ما و بطری بازی و شکلات خیلی خوشمزه... 

هتل ارم و مخصوصا بارونی که میبارید... 

سشوار و لباس و بازهم شکلات مخصوص... 

بالکن خونه اچک و اینکه حتی به چشم یک دوست هم دیده نمیشدم...  

 خونه اچک و قرار گم شدن یک دوست روز ۱۳به در... 

۱۳ به در... 

و بالاخره idit تو یاهو چیه.......  

تا حالا عاشق شدی؟؟ 

تو چی فکر میکنی؟!؟

یادش بخیر...

نظرات 2 + ارسال نظر
rad سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ق.ظ http://mar.blogsky.com

سلام به شما جوان ایرانی
نورروز باستانی به شما شاد باش میگم
وبلاگ جالبی دارید مطالبتون جذابه
به ما هم سر بزنید

هاله سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ

فقط خواستم بنویسم :
دنیا خیلی بزرگتر از اون چیز کوچیکیه که ما آدمها برای خودمون میسازیم..باور کن :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد