گذشته،حال

به گذشته فکر می کنم... 

به لحظه های خوش با هم بودن... 

به پنجشنبه وجمعه ها... 

به مسافرتها ...   

 به تعطیلات عید... 

به دوستهای خوبی مثل ارشتونگ و آونگ و اکی و...  

به سوسیسهای خوشمزه... 

به خامه و توت فرنگی...  

به تولدهای رومانتیک...

به ۵تا تخم مرغ شانسی...

به شبهای با هم بودن...  

به تو... 

به من...  

 

به لحظه های نزدیکتر... 

به تکرار و یکنواختی... 

به غر زدنهای مکرر جفتمون... 

به دوستهای سود جوی جدید...  

به انتظار برای شنیدن تبریک تولد...

به زمان دیدار بعد از یکماه دوری...  

به رفتن خونه دوستان و نموندن در کنار من...  

به جمع شدن عکسها... 

به سوال راجع به دیدنت با کس دیگه... 

به رفتنت از ایران... 

به شمال... 

به در کنار هم بودن و دور از هم بودن... 

به روزمرگی... 

به خستگی...  

به جدایی...

 

و حالا  

به ورزش کردن... 

به تلاش برای لاغری و سلامتی... 

به تفریحات... 

به مهمونی... 

به خوشگذرونی... 

به حال کردن... 

به داشتن زندگی دلخواه... 

به...  

 

وقتی به همه اینها فکر میکنم احساس میکنم واقعا وقتش بود. 

 وقتی طرفت داره با سر گرمیهای جدید حال میکنه... 

وقتی الان زندگی براش لذت بخش تره...  

وقتی احساس میکنی ارزش عشق و دوستیتون رفته زیر سوال...  

وقتی احساس کنی در حقت کم لطفی شده...

وقتی احساس کنی که باید برای خودت ارزش قائل شی... 

وقتی... 

 این نشون میده که  شاید دونفر آدم برای هم ساخته نشده بودند.حتما یک جای کار ایراد داشته... 

باید به هم و به خوش بودن هم و حق داشتن زندگی ایدال برای هم احترام گذاشت. 

گله ای نیست.  

 

                                                   باید زندگی کرد.  

 

                                                    باید خوش بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
یکی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ

همین؟

خانم بزرگ سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

چقدر قشنگ نوشتی بگذار در عین وحدت مستقل باشیم...عشق یعنی احترام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد