لحظه های بعد از جدایی

دقیقا ۳ماه گذشت.خیلی سخت گذشت ولی گذشت.از این به بعد هم میگذره.

یکی دو هفته اول عین یک شوخی بود.نیمه اول فروردین خیلی سخت و غیر قابل تحمل بود. تلاشم رو کردم که  دوباره شروع کنیم .کنار گذاشته شده بودم.نیمه دوم همراه با خشم و کینه سپری شد.ولی اردیبهشت  که زمان بیشتری گذشته بود و از حالت احساسی در اومده بودم  از خیلی نظرها خوب بود.خیلی فکر کردم.خیلی چیزها دیدم و تازه متوجه خیلی چیزها شدم.دوستیی  که داشتیم روز به روز به نظرم قشنگ تر میومد.تازه متوجه خیلی از ضعفها و ایرادها و در عین حال خوبی ها شدم.می دیدم ما چی بودیم و دیگران چی هستند.رابطه ادمای دیگه به نظرم مسخره میومد.احساس میکردم تو رابطه همه دروغ وجود داره ولی تو رابطه ما  شاید نه.

وجود یکی از دوستام باعث شد خیلی چیزهایی که به نظرم هیچ وقت غیر قابل تحمل نمیومد  رو بشناسم و بفهمم که واقعا غیر قابل تحمل بوده.(در رابطه با رفتار خودم)

خیلی ایرادهاو  اشتباه ها و خوبیهای خودم و طرف مقابلم رو شناختم.دیدم چقدر مفت رابطمون رو خراب کردیم.هیچ وقت نخواستیم بشینیم و درست راجع به مشکلاتی که واقعا شاید مشکل نبودند باهم صحبت کنیم.دو تا ادم یکدنده  بودیم که زود از کوره در میرفتیم.

ظاهرا تفاهم نداشتیم ولی در واقع گذشت و فهمش رو نداشتیم.دوستی داشتیم که خیلی ها همیشه حسرتش رو می خوردند و به واسطه همین حسادت سعی در ایجاد اختلاف بین ما میکردند.

من اشتباه کردم.تو اشتباه کردی .ما اشتباه کردیم .ولی افسوس  و تاسف  خوردن بعد از چیزی که اتفاق افتاده و تموم شده دیگه فایده ای نداره.

شاید هیچ کدوم از ما دیگه تجربه چنین رابطه ای رو نکنیم ولی خیلی درسها ازین جدایی گرفتیم.

 هر دوی ما الان ارامش بیشتری داریم.ارامشی که می تونستیم قبلا و در کنار هم داشته باشیم.

فکر کنم دیگه عادت از سرمون خیلی وقته که افتاده.الان فقط برای من عشق مونده و خاطراتش.

 

اره  ۳ماه گذشت و باز هم میگذره.